معرفت سیری چند؟؟؟؟
نوشته شده توسط : نفیسه

معرفت سیری چند؟
...این همان قصه ی سردرگمی شهر من است
حسرت یک لبخند
....آخرین خواهش عریان شده ی فکر من است

آسمان تاریک است
...دودآه دل مردیست گریبانگیرش
کهکشان زندانیست
...بین آزادگی وپرشدن تقدیرش

چشمهامیدانند
...که نگاه کسی از دست کسی راضی نیست
پلکها میخوابند
...که بگویند به جز کورشدن راهی نیست

یک تبسم مُرده
...وقت وصله شدن روسری دخترکی
مادری پژمرده
...از تماشای سپیدی سر قاصدکی

شعرها یخ کردند
...زیر سرمای دل غمزده ی شاعرها
واژه ها دربندند
...بانگاه کج وآفت زده ی ناظر ها

شهر من زیبا نیست
...تازمانی که پراز قافیه های سخت است
آدمی پیدا نیست
...فکر شیطان هم از این شهر پریشان تخت است

قبرها میخندند
...تازمانی که کسی منتظر مرگ من است
معرفت سیری چند؟
...این همان قصه ی سردر گمی شهر من است






:: بازدید از این مطلب : 635
|
امتیاز مطلب : 148
|
تعداد امتیازدهندگان : 46
|
مجموع امتیاز : 46
تاریخ انتشار : 7 شهريور 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: